گلستانه ارقام پارسیان|های‌تک

جین بلاسکو در مراسم ترحیم یکی از دوستان نزدیک خود حضور یافته است. دوستش در اثر حادثه رانندگی در جاده ای که به اطراف کار و مدیریت شرکتش در آن رفت و آمد می کرده، جان خود را از دست داده...

سازمانهای بوفالویی و غازی چیست ؟

جین بلاسکو در مراسم ترحیم یکی از دوستان نزدیک خود حضور یافته است. دوستش در اثر حادثه رانندگی در جاده ای که به اطراف کار و مدیریت شرکتش در آن رفت و آمد می کرده، جان خود را از دست داده است. بلاسکو در خلوت خود به این حقیقت تلخ می اندیشید که روزی و شاید فردا نوبت او باشد. چرا که هفته ای چند روز این جاده را با سرعت برای کار طی میکند. راستی اگر این اتفاق برای او بیفتد تکلیف چیست؟ برای بلاسکو سه سوال اساسی مطرح میشود :

  1. آیا ما سخت و بی وقفه کار می کنیم که کسب و کار موفقی بسازیم یا تلاش می کنیم که مراسم ختم با شکوهی مثل امروز را بوجود آوریم؟
  2. آیا ما برای موفقیت و کامیابی و درک لذت زندگی خود می کوشیم یا می کوشیم تا تنها وارثین ما از تلاش ما لذت ببرند؟
  3. آیا ما برای زندگی کار می کنیم یا زندگی می کنیم که فقط کار کنیم؟ اصلاً هدف زندگی چیست؟ کار برای زندگی یا زندگی برای کار؟

طرح این سوال در ذهن بلاسکو به شدت او را تکان میدهد و او را برای رسیدن به پاسخ های درست به تکاپو وامی دارد.

بلاسکو اکنون با چندین سال سابقه علمی و تجربی در کسب و کار، تحقیقی را آغاز می کند که نتایج زیر برای او حاصل می شود.

او می گوید من از میان شرکت های موفق جهان با مدیران ۲۴ شرکت که در یک دوره ده ساله حدود ۲۰ درصد سود سهام عاید سهام داران خود کرده بودند و در امور دیگر نیز در کارشان موفقیت چشم گیری داشتند، مصاحبه ای انجام دادم و در گفتگو با مدیران که در صنایع مختلف مدیریت می کردند، به چند حقیقت آشکار دست یافتم :

  1. راز موفقیت مدیران این بود که اساساً نوع و طبیعت مدیریت و رهبریشان با دیگران کاملا فرق داشت . در واقع « شیوه رهبری » عامل موفقیتشان بود.
  2. در شیوه مدیریت و رهبری آن ها، الزاما تشابه و نقاط مشترکی وجود نداشت. هر یک از آنها روش رهبری و مدیریت خاص خود را داشتند.
  3. همه آن ها در امور زیر با هم مشترک بودند :
  • آن ها برای کار زندگی نمی کنند، برای زندگی کار می کنند.
  • آن ها به همه امور زندگی اهمیت می دهند و همه چیز را با هم و متعادل پیش می برند.

بلاسکو به سه حقیقت تلخ دیگر نیز اشاره می کند :

  1. موفقیت و کامیابی، دشمن و گمراه کننده انسان، مدیران و سازمان هاست. چیزی که ما را تا به امروز کامیاب کرده، الزاماً همان چیزی نیست که کامیابی آینده را تأمین کند. این حقیقت باعث شکست و سقوط و محو بسیاری از شرکت های بزرگ جهان بوده که امروزه تنها نامی از آن ها به یادگار مانده است.
  2. ما متأسفانه همواره دیگران را مقصر می دانیم و هرگز در آینه حقیقت خود را نمی نگریم.
  3. من باید تغییر کنم، در حالی که همه به دنبال تغییر دیگران هستند و تغییر را در آن ها جستجو می کنند.

او پس از درک این نتایج به سازمان خود مراجعه می کند و با درک و دیدگاه جدید به بررسی آن می پردازد و در این بررسی به دو نوع سازمان و تشکیلات اشاره می کند؛ زیرا از ویژگی های بوفالو ها و غاز ها، نتایج مدیریتی جذابی به دست می آورد.

او سازمان را به دو دسته تقسیم می کند:

  1. سازمان های بوفالویی
  2. سازمان های غازی

 

ویژگی بوفالو ها :

  • آن ها یک رهبر وفادار و پایبند دارند و همه پیرو و تابع او هستند.
  • آن ها درست همان کاری را می کنند که به آن ها دستور داده شده است.
  • آن ها هرگز سوال نمی کنند و فقط پیروی می کنند.
  • بوفالو ها منتظر دستور می شوند و تا دستور نرسد هیچ کاری نمی کنند.
  • هیچ کس جای دیگری را پر نمی کند و جلو نمی افتد و مسئولیت نمی پذیرد.

 

ویژگی غازها:

  • هر غاز به هنگام پرواز دسته جمعی، احساس مسئولیت می کند.
  • هر غاز پیروی محض نمی کند و وضع را می سنجد و تصمیم می گیرد.
  • هر غاز مسیر پرواز گروه را می داند.
  • هر غاز، زمان جلوتر بودن، در نوک پرواز بودن و هدایت گروه را خود انتخاب می کند.
  • همه غاز ها تمایل به پذیرش مسئولیت و جلودار بودن و رهبری دارند.
  • غازها در طول پرواز مراقب یکدیگر هستند.

بررسی ثابت کرده است که اگر غازها مسیری را گروهی بپیمایند، ۷۰ درصد بیشتر از آن مسافتی را که انفرادی می توانند طی کنند، می پیمایند.

بلاسکو می گوید وقتی از مطالعه نظام همکاری و زندگی و پرواز گروهی و مشارکتی غازها آگاه شدم، راز کامیابی این نظام را کشف کردم. به داخل شرکت خود برگشتم و به همه همکارانم دستور پرواز دادم و از آن ها خواستم که امروز غازهایی باشند که هم خود از پروازشان لذت می برند و هم من، سازمان کمال یافته تر و آسوده تری را اداره کنم. آری من به آن ها اختیار و آزادی پرواز دادم و گفتم بوفالوهای من، پرواز کنید. غافل از اینکه بوفالو ها نمی توانند پرواز کنند.به خود گفتم بلاسکو، سازمان تو یک سازمان بوفالویی است، مگر تو این گونه نخواستی که همکارانی مطیع و فرمانبردار و بی چون و چرا داشته باشی.پس اگر غیر از این می خواهی خود تو اول باید تغییر کنی و در اینجا بود که آن حقیقت تلخ سوم در گوش من زمزمه کرد که :

من باید تغییر کنم. من باید بوفالو ها را تبدیل به غاز کنم. طبیعت آن ها را تغییر دهم. با آموزش و پرورش، رشد، ایجاد انگیزه، روحیه، اختیار، مسئولیت و اعتماد و …

پرواز بوفالو ها حقیقت تلخی است که همه روزه در اغلب سازمان ها با آن ها برخورد می کنیم.

 

22 اسفند 1394   |   1160 بازدید