ما پوستین را ول كردیم ، پوستین ما را ول نمی كند
این مثل را وقتی می آوردند که کسی به امید سودی یا ثوابی در کاری دخالت کند و در آن گرفتار شود .
آورده اند که ...
یک روز شخص بی نوایی لباسش کم بود و از سرما می لرزید و از نداشتن پوشاک ناراحت بود ، از رودخانه می گذشت و چیزی مانند پوستین روی آب می رفت . یکی به آن مرد گفت : آنجا را نگاه کن ، روی سیلاب خیک پنیری ، روغن ، شیره ای چیزی است که سیل آورده می توانی آنرا بگیری و بفروشی و لباس بخری ، یکی گفت : اصلاً خود پوستین است دست خدا رسانده ، قدری همت کن و آن را از سیلاب بگیر و بپوش . مرد بینوا طمعکار شد و لخت شد و خودش را به آب زد و با زحمت زیاد به پوستین نزدیک شد که آنرا از آب بگیرد ، اما آنچه سیل آورده بود نه پوستین بود و نه خیک روغن . بلکه خرس زنده ای بود که در سیلاب غرق شده بود و در آب دست و پاچی زد و منتظر بود دستش چیزی بند شود و خودش را نجات بدهد . همین که آن مرد نزدیک شد و برای گرفتن پوستین دست دراز کرد ، خرس برای نجات خودش به دست و پای آن مرد چسبید و مرد بیچاره هر چه تلاش کرد که از او کنار بکشد ، ممکن نمی شد . مردم دیدند که آوردن پوستینش خیلی طول کشید و خود آن مرد هم دارد همراه سیل پیش می رود و از دور نمی دانستند که چرا نمی تواند پوستین را بیاورد ، فریاد زدند که خب اگر نمی توانی پوستین را بیاوری ولش کن و خودت برگرد مبادا سرما بخوری یا سیل تو را ببرد . مرد بیچاره ، جواب داد که بابا من پوستین را ول کرده ام اما پوستین من را ول نمی کند .
12 اردیبشهت 1395 | 1379 بازدید