هرگز از كف دست مويي نمي رويد
در سال 56 و 57 قبل از میلاد مسیح ارد اشک سیزدهم به تخت سلطنت ایران نشست. ارد نخستین پادشاه ایران است که در زمان سلطنش دولت ایران مجبور گردید با امپراطوری مقتدر روم دست و پنجه دلیرانه نرم کند.
در عهد سلطنت ارد سه تن از سرداران بزرگ روم به نامهای پومپه و ژولیوس سزار و مارکوس کراسوس زمامدار قلمرو وسیع امپراطوری روم گردیده اند. سزار در این وقت کشور گالیا یا گالیها یعنی کشور فرانسه امروز را فتح کرد و حکومت آن منطقه با فرماندهی قسمتی از سپاهیان روم را بر عهده داشت.
پومپه حکمرانی اسپانیا را با سمت سردار از مجلس سنا گرفت. کراسوس به حکمرانی سوریه و سرداری سپاهی که می باید به آن مملکت برود مامون گردید ولی سناتورها اجازه ندادند که در این سمت و ماموریت با دولت اشکانی پارت جنگ کند.
کراسوس که مردی خسیس و طماع بود پس از استقرار در سوریه به منظور فتح ایران و هند عازم خاور شد و بر روی شط فرات پلی ساخت و چند شهر بین النهرین را تصرف کرد.
آن گاه به علت فرارسیدن فصل زمستان به سوریه بازگشت تا در فصل بهار با آمادگی کامل به جنگ پادشاه اشکانی برود. چون موعد مقرر فرا رسید دستور داد سپاهیان را از قشلاقها جمع کنند و منتظر فرمان باشند.
در این وقت سفیرانی از طرف ارد اشک سیزدهم رسید و با کلماتی موجز و قاطع موضوع ماموریت خود را به کراسوس بیان کردند. پیام آنان قریب به این مضمون بود:
اگر این لشکر را رومیها فرستادند پادشاه ما با آن جنگ خواهد کرد و به کسی امان نخواهد داد ولی اگر چنان که به ما گفته اند بر خلاف اراده و نیت دولت روم است و شما صرفاً برای منافع شخصی با اسلحه داخل مملکت پارتی ها شده شهرهای ما را تصرف کرده اید ارشک برای نشان دادن اعتدال خود حاضر است که به ضعف و پیری شما رحم کند و به سپاهیان رومی که در شهرهای ما هستند اجازه بدهد از خاک ما بیرون بروند، زیرا پادشاه ما این رومیها را زندانیان خود می داند نه ساخلوی شهرها.
کراسوس با تکبر و خود پسندی تمام جواب داد: « قصد و نیتم را در سلوکیه به شما اعلام خواهم کرد!» ویزیگس معمرترین سفیر ایرانی چون سخن نیشدار کراسوس را شنید پوزخندی زد و کف دستش را نشان کراسوس داده گفت: « کراسوس، اگر از کف دست من مویی روییده شود تو هم سلوکیه راخواهی دید »
4 اسفند 1393 | 1727 بازدید