گلستانه ارقام پارسیان|های‌تک

روزی ملا نصرالدین با لباس کهنه ای که به تن داشت به یک مهمانی رفت . صاحبخانه با داد و فریاد او را از خانه بیرون کرد . او به منزل رفت و از همسایه خود ، لباسی گرانبها به امانت گرفت...

داستان ضرب المثل آستين نو بخور پلو

120_1

روزی ملا نصرالدین با لباس کهنه ای که به تن داشت به یک مهمانی رفت . صاحبخانه با داد و فریاد او را از خانه بیرون کرد .
او به منزل رفت و از همسایه خود ، لباسی گرانبها به امانت گرفت و آنرا به تن کرد و دوباره به همان میهمانی برگشت.
اینبار صاحبخانه با روی خوش جلو آمد و به او خوش آمد گفت  و او را در محلی خوب نشاند و برایش سفره ای از غذاهای رنگین پهن کرد .       

ملا از این رفتار خنده اش گرفت و پیش خود فکرد کرد که این همه احترام بابت لباس نوی اوست .
آستین لباسش را کشید و گفت : آستین نو بخور پلو ، آستین نو بخور پلو .
صاحبخانه که از این رفتار تعجب کرده بود از ملا پرسید که چکار می کنی .
ملا گفت : من همانی هستم که با لباسی کهنه به میهمانی تو آمدم و تو مرا راه ندادی و حال که لباسی نو به تن کرده ام اینقدر احترام می گذاری . پس این احترام بابت لباس من است نه بخاطر من . پس آستین نو بخور پلو ، آستین نو بخور پلو ..

 

14 تیر 1394   |   1543 بازدید