مرا به خیر تو امید نیست ، اما شر مرسان
اگر نفعی نمی رسانی لااقل ضرر هم نزن، اگر کمکی نمی کنی لااقل مزاحمت و دردسر هم ایجاد نکن .
آورده اند که ...
یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت و او را ثنا گفت، امیر دزدان فرمود تا جامه از وی برکشیدند و از ده بیرون کردند. مسکین برهنه در سرما همی رفت، سگان در قفای او افتادند، خواست تا سنگی بردارد. زمین یخ بسته بود گفت: این حرامزاده مردمان هستند که سنگ را بسته و سگ را گشوده اند !
امیر دزدان از غرفه بشیند و بخندید و گفت: ای حکیم از من چیزی بخواه، گفت : جامهٔ خود را خواهم اگر از روی کرم انعام فرمایی .
امیدوار بود آدمی به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان
6 اردیبشهت 1395 | 1419 بازدید